شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مربع ترکیب
امشببـه جـهــان آمـده پیغمبردیگر؟یا کعبهگرفته استبهبر حیدردیگر؟ یا ازحسنین است عیـان منظردیگر؟دارد به سـرِدست،رضا کـوثـردیگر
بُـشـری که دلِ آل محـمّـد همه شـاد است این مـژده بگوییـد کـه مـیـلاد جـواد است
ای بـحـر تـجـلّـی گـهـرت باد مبارکایشـاخـۀ طـوبـا ثـمـرت بـاد مبارک ای شـمـس ولایت قـمـرت باد مبارکمـیـلاد گـرامـی پـسـرت بـاد مـبـارک
این قـبـلۀ اربات مـراداسـت،مـراد است الحقکهجواداستجواداستجواداست
بـا ماه بگـوییـد چراغ سحـراست اینبا مهربگویید که ازمهر،سراست این طفلش نتوان گفت که خیرالبشراست اینجانمبهفدایشپسراستاینپسراستاین
ما را به پسر بودن او فـخـر از آن است کوبعد پـدر،رهـبرخـلق دوجـهـان است
این است کز آغـازخـداونــد ستـودشایناست که بگشود نبی لب به درودش ایناستکهافتاد «کرامت» بهسجودشاین استکه جود آمده مرهون وجودش
جـوشد زکـفـش لطف وعنـایات خـدایـی آرنـد به سـویـش هـمـگـان دست گــدایـی
سرتا بـه قـدم حسن خـداونـد جـلـیـلشمـرآت جمـال نـبـوی روی جـمـیـلـش زوّار حـرم آدم و نوح است و خلیلشمأمون شده دراوج شهی عبد ذلـیـلش
این است که در محضر او زادۀ «اکـثم» آورد چو یک کودک نـاخـوانـده الف، کم
این است همـانمـخـزن اسـرارالـهیوابـسـتـه بــه عـلـم ازل نـامـتـنــاهــی بیپـرتـو اوعـلـم سیاهیاستسیاهیداردخبرازابـروهـوا ویـم ومـاهی
کز معجـزهاش هوش پرید از سر مأمون گویی که جـدا روح شد ازپـیکـرمـأمون
'ای از ازلـت نـــام دلآرای مـحــمّــد 'وی آیــنــۀ طـلعـت زیــبـای مـحـمّــد
'سـرتـا به قــدوم تـو سـراپـای مـحـمّد 'بوسیده پـدر روی تو را جـای محـمّد
از جـود تـو یا فـضل تو یاعـلم تو گویم؟ وزخـلـق تویا خـوی تویا حـلم توگویم؟
با این همه اوصاف خـدایی زخـدایتدرحـیـرتم آخر چه بگویم بـه ثـنـایت گوهر چه بوَد تا که بریزند بـه پایت؟فــرمـود پـدر: ای پـدرم بـاد فــدایـت!
تومصحـف زهـرایـی و قـرآن رضـایـی تو روح رضا،قـلب رضا،جـان رضایی
فـردوس بَرد سـجـده به خـاک قـدم تورضوان شده پـیـوستـه گـدای کـرم تو هنگـام عطا ظرف وجـود است کم توحـــجِّ حـــرم الله، طــواف حـــرم تــو
از ما همـه دریـوزگـی و عجـز و گـدایی ازتوهمه لطف وکـرم وعـقـده گـشـایـی
بگـذارکـه سرگـرم هـیاهـوی توباشمتا جان به لبم هست، ثنـاگوی تو باشم باشدکه فقط تـشنـه لبِ جـوی توباشممولا کـرمـی؛ زائـر آنکـوی توباشم
آن روز که خـلـقـت همه دامان تو گـیرند زنـجـیـر مـرا دست غـلامـان تـو گـیـرنـد
تـودسـت عطـا وکرم و لطف خداییتودردو جهان ازهمگان عقدهگشایی توحج وتومیقات،تومروه،توصفاییمـا جملـه گـدا وتـوجوادابن رضایی
جودوکرم ازتوست،تضرع صفتماست والله گـــدایـــی درت ســلـطـنـت مــاسـت